|
بسیجی شهید رشید جعفری |
یکشنبه 89/5/17 |
|
|
نام پدر : محمد تاریخ تولد : 1341 محل تولد : روستای میانا سن : 20 میزان تحصیلات : دانشجوی مهندسی راه و ساختمان تاریخ شهادت : 1361/2/12 محل شهادت : خرمشهر ( عملیات بیت المقدس ) مزار شهید : امام زاده یحیی سمنان
وصیت نامه ی شهید رشید جعفری : سلام و درود وافر به پیر طریقت جماران که ز نور ایمان و روحانیتش ایمان منور گشته است و وجود عظیم القدرش چراغ هدایتی است برای ما و همه ملل تحت سیطره ظالم پروران و مظلوم کشان که از تنگنا ها و کور راهها برای نیل به آزادی و رسیدن به مقام واقعی خود در پژوهش و تجسس هستند و جانم نثارش که اسلام اصیل را به مرحله ی عینیت رسانید به طوری که مشاهداتش به منزله ی تولد مجددش می باشد و سلام و درود به همه ی شهیدان اسلام بالاخص شهیدان کربلاهای ایران که ملت ما مرهون و مدیون خون جوشان آن هاست . . . برادر و خواهر مسلمان من در راهی قدم نهادم و وارد دانشگاهی شدم که استادش حسین ( ع ) و درسش شهادت است و خداوند خدمات و احیانا شهادت بنده حقیرش را که صرفا برای استقلال و اعتلای اسلام عزیز است بپذیرد . . . خداوندا از تو می خواهم که این خدمت نا قابلم را بپذیری هر چند گرمای طاقت فرسای جنوب برابر با حرارت سوزان عربستان که بلال مقرب درگاهت را عریان بر ریگ های سوزان به پشت می خواباندند و بر سینه اش سنگ می گذاشتند و به این هم اکتفا نمی کردند و شکنجه اش می کردند و من می دانم حسین فاطمه را به اتفاق اهل بیت به چه روش نا جوانمردانه به شهادت رساندند . اما من حقیر با آن ها حتی چندین برابر کوچکتر قابل مقایسه نیستم . . . " رشید جعفری "
|
|
|
پیام های دیگران () |
|
|
|
خاطره ای از شهید رشید جعفری |
پنج شنبه 89/5/14 |
|
|
امروز می خواهم در مورد صمیمیت شهید با افراد خانواده که از برادر شهید(حمیدجعفری) نقل شده بگویم : رشید به ورزش خیلی علاقه داشت. در رشته ی جودو و شنا مهارت خاصی داشت . تابستا ن شد وبه سرخ ده(1) آمد. یک روز با هم به منطقه ی برنجستانک(2) رفتیم . رشید در حوضچه بزرگ و پر عمقی رفت من از او خواستم که بیرون بیاید ولی گفت که شنا بلدم بعد سریع مرا گرفت وبه درون حوضچه رفت. ---------------------------------------------------------------------------------------------------- 1-روستای کوچکیدر 65kmشمال شرقی شهمیرزاد سمنان 2-منطقه تفریحی سرخ ده
|
|
|
پیام های دیگران () |
|
|
|
سلام |
چهارشنبه 89/5/13 |
|
|
سلام . به همه ی دوستان عزیز سلام عرض می کنم . میخوام کارمو با یک خاطره از حجت الاسلام موسوی کاشانی درباره ی مقام معظم رهبری شروع کنم :
زنگ خانه شان که به صدا در آمد ، به مخیله شان هم خطور نمی کرد چنین شخصیتی به مهمانی شان آمده باشد ! انگار شوکه شده بودند .
دست و پایشان را گم کرده بودند . خانم ها می دویدند تا زودتر چیزی برای حجاب پیدا کنند و به آقا خوش آمد بگویند .
میوه ها را که جلو آوردند ، فکر نمی کردند آقا از دستشان چیزی میل کند .
ایشان که به فتوای خود مسیحیان را پاک می داند ، از خوراکی هایشان تناول کرد ؛ با تک تک آن ها گرم گرفت و به فرزند شهیدشان ادای احترام نمود .
|
|
|
پیام های دیگران () |
|
|